1393-06-31 19:34
3347
0
3192
آشنایی با شهدای گلستان ؛

زندگی نامه سردار شهید صمد اسودی اهل گنبد + تصاویر

صمد اسودی فرزند اسدالله در دومین روز از اسفند ۱۳۳۹ در شهر گنبد و در خانواده ای مذهبی  دیده به جهان گشود. قرآن را از شش سالگی نزد ملا حاج صالح فرا گرفت و تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان را در زادگاهش یعنی گنبدکاووس ادامه داد.

به گزارش گلستان ما به نقل از قابوس نامه ، سال سوم دبیرستان بود که تصمیم گرفت وارد ارتش شود، اما چون در دوران طاقوت و استبداد بود با مخالفت جدی خانواده اش روبرو شد و  پس از مخالفت خانواده برای ورود به ارتش به دنبال کسب مهارت مکانیکی رفت و توانست در این رشته تخصص لازم را کسب کند.

asvadi (8)

جنگ گنبد مصادف با دوران سربازی صمد اسودی در سال ۵۸ بود و وی که در پادگان چهل دختر مشغول خدمت بود با شنیدن خبر درگیریها بلا فاصله مرخصی گرفت و برای مقابله با آشوبگران ضدانقلاب در زادگاهش به گنبد آمد و در این درگیریها سه بار مجروح شد.

وی پس از پایان سربازی در اول دی ماه ۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و هرجا که نیاز به مقابله با دشمن احساس می شد ، صمد سلاح به دوش گرفته وهمیشه آماده دفاع بود.

asvadi (10)

خرداد ماه ۶۱ صمد به جببه رفت و سمت فرماندهی گردان امام حسین (ع) تیپ کربلا را بر عهده گرفت. مهر ماه همان سال بود که به اصرار خانواده ازدواج کرد ، مراسم ازدواج ساده برگزار شد و صمد بار دیگر اواخر دی ماه همان سال به جبهه رفت و با سمت فرماندهی گردان امام حسین (ع)  تا اواخر تیر ماه ۶۲ در جبهه ماند.

صمد اسودی در جبهه های غرب نیز حضور فعال داشت و از ۲۴ شهریور ماه۶۲به مدت هفت ماه فرمانده عملیات سپاه مریوان بود.پس از این ماموریت به اهواز رفت و اینبار همسرش را نیز به همراه خود برد و در پایگاه شهید بهشتی ساکن شد.

asvadi (17)

بهروز محمد جلائی  یکی از رزمندگان حاضر در پادگان محل شهادت شهید صمد اسودی:

صبحگاه را همیشه من و شهید محمد رضا هدایت پناه – مسئول تبلیغات گردان – برگزار می کردیم و قر آن را می خواندم. اما این بار او قبل از ما قرآن را به دست گرفت و بدون هماهنگی به جایگاه رفت و شروع به تلاوت قرآن کرد. نوع تلاوت او بسیار دلنشین و زیبا بود. بعد از تلاوت قرآن, اندکی صحبت کرد و شرایط و سختی کار را توضیح داد و گفت: من به شما اعتقاد دارم. ماموریتی سنگین در پیش دارد. هر چه سریع تر آماده شوید و حتماً ماسکهای ضد شیمیایی بردارید.

بعد از اتمام سخنرانی صمد آسودی نیروها به محل گروهانها برگشتند و عظیمی – مسئول گروهان در حال توجیه نیروها بود که ناگهان صدای انفجاری برخاست. لحظه ای مسئولین گردان را دیدم که پیکر صمد را پشت تویوتا گذاشتند تا به بیمارستان برسانند. در میان نگاه منتظر و بهت زده ما یکی از مسئولین گردان با دست اشاره ای به عظیمی کرد به این معنا که تمام کرده است ماجرای انفجار از این قرار بود که نیروهای ما در عملیات بدر باید در میان آبهای هور در قلب هورالهویزه وارد عمل شوند. ظاهراً شهید اسودی نارنجکی را بیست و چهار ساعت در آب گذاشته بود تا چگونگی عملکرد آن را آزمایش کند.

صمد نزد شهید خلیل نظری رفت و گفت: امانتی را بده و نارنجک را گرفت و به پشت چادرها رفت. هنوز از کنار نیروها و آقای خطیب – مسئول تسلیحات – شهید گلبادی نژاد – پیک گردان – و شهید نظری عبور نکرده بود که جلوی چادر تسلیحات بدون آن که ضامن نارنجک را بکشد نارنجک در دستهای مشت کرده اش منفجر شد. در نتیجه این انفجار, صورت و سینه او و یک چشم, فک و دهانش کاملاً متلاشی شد و گلبادی نژاد و خلیل نظری و خطیب زخمی شدند.

سرانجام  صمد اسودی این جوان برومند گنبدی در ساعت ۸/۳۰ صبح شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۶۳ در پادگان شهید بیگلوی اهواز به شهادت رسید و پیکرش به مزار شهدای گنبد انتقال یافت و به خاک سپرده شد.

گوشه ای از سیرۀ شهید 

شـــهید از لحاظ اخلاقی راه و روش ائــمه اطهار را می پیمود و همیشه در همه حــال سعی در راضی نگه داشتن پـــدر و مـــادر داشت ، علم شهید اسودی بیشتر در رابطه با قرآن و مفاهیم و معانی آن بود تا درس و مدرسه واکثر مطالعه ایشان قرآن و تــفسیر آن و کتابهای شهید دستغیب و اصول کافی بود.

مسائل اجتماعی و روز برای ایشان  از اهمیت خاصی برخوردار بود و برای هر مسئله اجتماعی خود را مسئول می دانست و آرام نمی نشست.

و یاوقات فــــراغت خود را بیشتر صرف مطالـــعه و صله رحم می کرد. وی جنگ را نعمتی از سوی خدا برای آزمایش بندگان می دانست و همیشه می گفت: « این جنگ مانند جنگ امام حسین با یزید است اگر اکنون کسی در جهبه شرکت نکند و حسین زمان را یاری ندهد بداند که در پیشگاه خداوند متعال مسئول خواهد بود.»

پشتیبانی از ولایت فقیه و رزمندگان اسلام و همچنین تقوا و پاکدامنی سفارش سفارش همیشگی شهید صمد اسودی بود.

یکی از ویژگی های برجسته شهید اسودی رعایت نظم و انضباط بود چیزی که همرزمانش با ان اذعان داشتند ، نظم در همه ابعاد و زمینه ها ، نظم ظاهری ، نظم در برنامه ریزی و مدیریت  کاری  و برگزاری جلسات با فرماندهان و گروهان ها و …

شهید صمد اسودی از زبان همسرش:

ایشان از شهادت خود در یک یا دو روز آینده کاملاً آگاه بودند. انگار ایشان آگاهی داشتند که رسیدن غیر منتظره‌‌ی خبر شهادت در خانه های سازمانی ، آن هم در اوضاع و احوالی که هنوز رساندن خبر شهادت فرماندهان در میان خانواده های حاضر در آن جا باب نشده بود ، چه بسا شوک روحی زیادی را متوجه ام کند ، از این رو و علی رغم مخالفت شدیدم ، رضایتم را در خصوص برگشت جلب کرد ولی از آن جا که می بایست دلیل قانع کننده ای را برای تامین رضایتم می داشت لذا به وضعیت بحرانی حاصل از تهدیدات جنگنده های عراقی اشاره کرد که برای زنی که قرار است تا چندی دیگر فرزندی را به دنیا آورد زیاد مناسب جلوه نمی کند .

حضور در شهرستان و در کنار اقوام تا حدودی پذیرش این خبر را برایم تسهیل کرد ولی بیش از همه‌ی این ها ، آن چه که توانست کارسازتر واقع شود خوابی بوده که شب قبل از شنیدن خبر، آن را دیدم که از آن به یک رویای صادقه تعبیر می کنم . من در آن خواب ، وجود نازنین یکی از امامان را درک می کنم که از بنده می خواهند، مسوولیتی سنگین را پذیرا شوم . در درونم از این که بتوانم به صورت شایسته ای از انجام این مسوولیت پیروز بیرون بیایم،

حساس خوب و رضایت بخشی نداشتم و در عالم رویا بر این احساس بودم که نخواهم توانست این مسوولیت را به سر انجام برسانم اما نمی توانستم این تقاضا را، رد کنم . تا این که از ناحیه‌ پاک و مطهر آن امام همام ، قول هایی به من داده شد و بنده با وجود آن قول ها و در حالی که وجود شریفشان بنده را در خصوص پذیرش این مسوولیت به صبر زیاد فرا می خواند، مبادرت به پذیرش این مسوولیت بزرگ کردم .تعبیر این رویای شیرین و در عین حال معنی دار را در فردای آن شب به عینه مشاهده کردم به همین خاطر توانستم با این موضوع ، آسان تر روبرو شوم . وجه بارز خصوصیات اخلاقی ایشان ، توجه بیش از اندازه به خانواده های شهدا بود . در قالب یک موضوع و بیان یک رفتار ، شاید بتوانم این حقیقت را بیشتر نمایان کنم . صمد به هنگامی که از منطقه بر می گشتند، به ندرت اتفاق می افتاد که هنگام روز به منزل بیایند یعنی ساعت برگشتشان را از منطقه به شهرستان و زادگاه خود طوری تنظیم می کرد که هوا تاریک، شده باشد تا چشم های فرزندان و همسران و مادران و پدران شهید داده به او نیفتد. می ترسید با دیدن او دلشان بگیرد.

همیشه این توصیه را به من و اطرافیان می کرد، این که تا می توانید بنده‌ی خدا باشید ، نه بنده‌ی هوای نفس
asvadi (7)

asvadi (11)

asvadi (12)

asvadi (13)

asvadi (14)

asvadi (15)

asvadi (16)

asvadi (1)

asvadi (6)

asvadi (9)

asvadi (2)منابع :

مطالب : سایت شهید صمد اسودی و وبلاگ مردان بی ادعا

تصاویر : آرشیو قابوس نامه

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.